کد خبر: ۲۹۲۷
۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

حافظ میراث پدر؛ ساعتی با امیر اسعدزاده فرمانده بازنشسته ارتش

روزهای پایانی جنگ و خدمت در ارتفاعات کردستان باعث می‌شود تا علاوه بر ترکش‌های زیادی که از 8سال حضور در جنگ در بدنش به یادگار دارد، شیمیایی نیز شود. یکی از خاطراتش را این‌گونه روایت می‌کند: بعد از سرنگونی صدام و باز شدن راه کربلا برای زیارت بارگاه حضرت اباعبدالله(ع) به کربلا رفته بودم و همان طور که مشغول زیارت بودم مردی عراقی به سراغم آمد. چهره او بسیار برایم آشنا بود اما به خاطر نمی‌آوردم تا اینکه خودش را معرفی کرد و گفت در یکی از عملیات‌ها اسیر شده است و با وجودی که می‌توانستیم آن‌ها را بکشیم اما این کار را نکردیم و جان خود را مدیون من که فرمانده عملیات بودم، می‌دانست!

محمدحسن اسعدزاده متولد 1325 یکی از فرماندهان ارتش و متعلق به ایل بزرگ بهلولی است که در کودکی زندگی عشایری را تجربه کرده است. او که از همان سن کم شاهد رشادت‌های پدر و مردان ایل برای حفظ و پاسداری مرزهای کشور بوده است، علاقه‌مند به حضور در نیروهای نظامی می‌شود، بنابراین با شرکت در آزمون و قبولی در دانشگاه افسری به نیروی ارتش می‌پیوندد. 

حضور مستمر او در جبهه‌های جنوب و غرب کشور و عملیات‌های مختلف 8سال دفاع مقدس باعث می‌شود تا به خاطر رشادت‌های زیادی که داشته درجه امیری را کسب کند. این امیر بازنشسته ارتش اکنون در حال نگارش 2کتاب است که به ابعاد زندگی او در زمان کودکی و همچنین زمان جنگ تحمیلی می‌پردازد و هدف از این کار را آگاهی‌بخشی و آشنایی نسل جدید با زوایای جنگ و موضوع‌هایی که رزمندگان در طول این 8سال تجربه کردند، بیان می‌کند.

 

حفاظت در رگ و ریشه‌مان است

محمدحسن اسعدزاده بهلولی، فرزند حاج حقداد بیک، که در زمان حیات خود ریاست ایل بهلولی را بر عهده داشت، صحبت‌هایش را با اشاره به شخصیت پدر آغاز می‌کند و می‌گوید: از زمان جدبزرگم همیشه ایل بهلولی کمک حال نیروهای امنیه برای پاسداری از مرز‌های کشور بودند، به طوری که در زمان ریاست پدرم بر ایل، مورخان به نام نیک وی در حفظ امنیت مرزهای شرق کشور اشاره کرده‌اند.

عشایر این ایل در بیشتر نقاط مرزی شرق کشور از نزدیک زابل تا سرخس ساکن هستند و تعداد زیادی از افراد ایل در استان‌های دیگر مانند لرستان، فارس، اردبیل، سیستان و بلوچستان و سررود تبریز پراکنده شده‌اند.

حقداد بیک بهلولی، پدر اسعدزاده، اقدامات مهمی را برای ایل خود انجام داده است از جمله اینکه مکتب‌خانه‌ای را برای فراگیری قرآن و سواد راه‌اندازی کرده، همچنین حل و فصل مشکلات و دعاوی مردم بدون ارجاع به سازمان‌های قضایی از اقدامات وی بوده اما به گفته اسعدزاده مهم‌ترین اقدام پدر حفظ و نگهداری بخشی از امنیت مرزهای کشور بوده است به طوری که در زمان خود درجه افتخاری سرحددار را کسب کرده است.

امیر اسعدازده می‌گوید: بعد از شهریور سال 1320 بود که متفقان به داخل خاک ایران آمدند و روس‌ها در خراسان مستقر شدند، در همان زمان نیروهای امنیه از پدر خواستند تا مسئولیت حفظ امنیت را عهده‌دار شود و همکاری نزدیکی با آن‌ها داشته باشد.

مرزهای شرق کشور از قدیم همیشه ناامن بوده و دلیل اصلی این موضوع هم فقر حاکم بر کشورهای همسایه شرقی کشور است. در آن زمان چون مأموران دولتی آموزش کمتری دیده بودند و از طرفی به دلیل برخی از قوانین محدودیت‌هایی داشتند، سرقت احشام و گروگان‌گیری به وسیله برخی از مردمان همسایه شرقی انجام شد.

به این ترتیب مسئولیت حفظ امنیت مرز به پدر که رئیس ایل بهلولی بود داده شد تا با قدرت عشایر محلی، امنیت مرز را تأمین کند و این‌گونه بود که پدر به همراه 60 نفر امنیت مرزی را که امروز به وسیله صدها نفر انجام می‌شود، تأمین می‌کرد.

پیشینه اجدادی امیر اسعدزاده در حفظ امنیت جان و مال مردم و همکاری پدر در لباس شخصی با نیروهای نظامی باعث می‌شود تا او از کودکی علاقه‌مند به خدمت در لباس نظامی برای پاسداری از کشور شود، از طرفی تشویق‌های پدر که او را یک عشایرزاده و دارای آمادگی‌های جسمی و روحی برای دفاع از خاک میهن می‌دانست، او را به سمتی می‌کشاند که بعد از دریافت دیپلم در سال 47 در آزمون دانشگاه افسری شرکت کند.


پیوستن به میدان نبرد

قبولی در کنکور او را راهی تهران می‌کند و بعد از تحصیل و گذراندن دوره‌های آموزشی برای طی کردن دوره‌های تخصصی به مرکز پیاده شیراز در دسته پیاده رزمی منتقل می‌شود: «از زمانی که وارد دانشگاه افسری شدم جدا از مبانی نظری که باید می‌گذراندیم زندگی در شرایط سخت را نیز باید تجربه می‌کردیم، بنابراین به اردوگاه‌های مختلف فرستاده می‌شدیم به عنوان مثال در گرم‌ترین روزهای تابستان در اردوگاه قم و در شرجی‌ترین هوا در شمال کشور آموزش‌های دفاعی می‌دیدیم و گاهی در 24 ساعت با یک قمقمه آب و بدون غذا باید خود را زنده نگه می‌داشتیم.»

از زمانی که وارد دانشگاه افسری شدم جدا از مبانی نظری که باید می‌گذراندیم زندگی در شرایط سخت را نیز باید تجربه می‌کردیم

نیروی زمینی ارتش به رسته‌های مختلف تقسیم‌بندی می‌شود که نیروهای رزمی یکی از آن‌هاست. این نیرو‌ها در صف اول عملیات قرار دارند و در اصطلاح ارتش به آن‌ها عروس میدان نبرد گفته می‌شود. اسعدزاده که جزو این دسته از نیروها بوده بعد از گذراندن آموزش‌های تخصصی در شیراز برای خدمت در یگان رزمی تهران استخدام می‌شود.

با توجه به اینکه اعتقادات مذهبی خانوادگی او قوی بود با شروع  انقلاب و اوج گرفتن درگیری‌ها در تهران درخواست انتقالی خود را به بیرجند می‌دهد و سال 56 به مرکز آموزش 04 بیرجند که مرکزی برای آموزش سربازان بوده، منتقل می‌شود. اما سال 57 به عنوان یکی از افسران ارتش برای تحصیل در دانشکده زبان انتخاب و بدین گونه دوباره راهی تهران و شاهد تظاهرات مردمی می‌شود اما هیچ‌گاه خود را درگیر اقدامات ارتشی‌های طرف‌دار رژیم پهلوی نمی‌کند.

 

فرمانده داوطلب اعزام به جبهه

31شهریور59 با آغاز جنگ تحمیلی با وجودی که هیچ نظامی از پادگان آموزشی بیرجند به جبهه اعزام نمی‌شد اما امیر اسعدزاده، داوطلب حضور در جبهه می‌شود. 

او در این باره می‌گوید: «جنگ در شرایطی شروع شد که تازه انقلاب کرده بودیم و تغییرات زیادی در درون نیروهای مسلح اتفاق افتاده بود و از طرفی برخی از گروهک‌ها داعیه تعطیلی ارتش را سر می‌دادند اما حضرت امام(ره) با تدبیر هوشمندانه در سال ۵۸ به مردم فرمودند که روز ۲۹فروردین به خیابان‌ها بیایند و این روز به‌عنوان نماد همکاری ارتش و انقلاب با هم، مطرح شد. البته همین حرکت‌های گروهک‌ها کافی بود تا عراق از تزلزل داخلی استفاده کند و با عقده کشورگشایی نسبت به خاک کشور تجاوز کند.»

امیر می‌گوید:«زمانی که عراق حمله کرد هیچ‌گاه تصور نمی‌کرد که این جنگ 8 سال به طول انجامد و شعار فتح سه روزه تهران را سر می‌داد اما نیروهای ارتش و برادران بسیجی و پاسدار جان خود را فدا کردند تا ذره‌ای از خاک وطن به دست دشمن بعثی نیفتد.»

او ادامه می‌دهد:«با شروع جنگ تحمیلی تنها نیروی حاضر در میدان ارتش بود و به تدریج برادران سپاه و بسیج آموزش‌های لازم را دیدند و با ایمان قوی‌ای که داشتند توانستند دوشادوش نیروهای ارتشی در مقابل دشمن بایستند و این وحدت باعث شد عملیات‌های موفقیت آمیز بسیاری مانند شکست حصر آبادان و فتح‌المبین انجام شود. ۱۴۰۰کیلومتر مرز خشکی مشترک با عراق داشتیم. این فاصله یک‌قدم و دو‌ قدم نیست. 

عراق با آمادگی قبلی وارد جنگ شد، اما تا حد توان ارتش نگذاشت که آن‌ها این مرز‌ها را بگیرند. کار کمی نبود. ما در شرایط بدی بودیم خیانت‌ها و دستورهای بنی‌صدر هم بود اما در همان سال، وجب به وجب کشته دادیم تا نگذاریم عراق شهر حمیدیه را بگیرد. خرمشهر را گرفت اما با جان‌فشانی این شهر را آزاد کردیم.»

امیر اسعدزاده در همان روزهای ابتدایی جنگ تحمیلی با آموزش گردان رزمی 809 به عنوان فرمانده این گردان به پادگان سراب اعزام می‌شود: «بعد از گذشت 10 روز گردان‌های دیگری نیز به پادگان سراب اعزام شدند که تیپ سراب را تشکیل دادیم و به خط مقدم اعزام شدیم.»

 

 

جانباز شیمیایی

وی در طول 8 سال جنگ تحمیلی به صورت مستمر به عنوان فرمانده در جبهه‌های غرب و جنوب کشور حضور داشته است. ابتدا به عنوان مسئول عملیات گردان 59 و سپس با طی کردن دوره‌های عالی مسئول عملیات تیپ یک و فرمانده تیپ یک لشکر و در آخر هم به عنوان فرمانده سپاه خدمت کرده است. او تجربه حضور در عملیات‌های مختلفی را داشته که مهم‌ترین آن‌ها فتح المبین، بیت‌المقدس، والفجرها، رمضان، شکست حصر آبادان و... بوده است.

روزهای پایانی جنگ و خدمت در ارتفاعات کردستان باعث می‌شود تا علاوه بر ترکش‌های زیادی که از 8سال حضور در جنگ در بدنش به یادگار دارد، شیمیایی نیز شود: «در روزهایی که آتش‌بس قبول شد نیروهایی در نواحی مرزی غرب مستقر بودند تا در این بحبوحه تعدی از سوی دشمن نسبت به خاک کشور انجام شود، یکی از تاکتیک‌های جنگی این است که هیچ‌گاه نباید ارتفاعات را از دست بدهیم تا مشرف به میدان نبرد باشیم. 

در شمال شرق بانه دره‌ای به نام شیلر وجود دارد. مرداد سال 67  عراقی‌ها پاتکی به یکی دو قله آن زده بودند و ما طی عملیاتی آن‌ها را پس گرفتیم و چون عراق توان مقاومت در برابر ما را نداشت به بمباران شیمیایی اقدام کرد و با وجودی که من و نیروها شیمیایی شدیم اما نیروهای عراقی را اسیر کردیم.»

 

بنده محبت

او خاطره جالبی از این عملیات دارد که سال‌ها بعد از آن اتفاق افتاده است: «بعد از سرنگونی صدام و باز شدن راه کربلا برای زیارت بارگاه حضرت اباعبدالله(ع) به کربلا رفته بودم و همان طور که مشغول زیارت بودم مردی عراقی به سراغم آمد. چهره او بسیار برایم آشنا بود اما به خاطر نمی‌آوردم تا اینکه خودش را معرفی کرد و گفت در آن عملیات اسیر شده است و ما با وجودی که می‌توانستیم آن‌ها را بکشیم اما این کار را نکردیم و جان خود را مدیون من که فرمانده عملیات بودم، می‌دانست.»

امیر اسعدزاده درباره زندگی یک ارتشی می‌گوید:« ارتشی‌ها در تمام دوران خدمت خود شرایط سختی را تجربه می‌کنند و با اینکه از نظر مالی حقوق کمتری نسبت به سازمان‌های مشابه دریافت می‌کنند اما عِرقی که به وطن خود دارند، هیچ‌گاه به خاطر منافع مالی فدا نمی‌کنند و مهم‌ترین وظیفه خود را پاسداری از جان، مال و ناموس مردمان سرزمینش می‌داند.»

بعد از پایان جنگ تحمیلی تعدادی از فرماندهان تا 6، 7 سال بعد نیز در همان مناطق عملیاتی باقی ماندند چون ممکن بود دشمن پاتک بزند و دوباره حمله کند. اسعدزاده از آن جمله است. او بعد از آن هم به شرق کشور آمد تا در مقابل ناامنی‌هایی که طالبان به وجود آورده بود بایستد و از مرزهای کشور دفاع کند.

اسعدزاده اشاره‌ای در ادامه به سفر خود به چین می‌کند و می‌‌گوید:« رئیس ستاد کل نیروهای مسلح چین از فرمانده دانشگاه فرماندهی ستاد خواسته بود که حداقل دو نفر از چین برای آموزش به ایران بیایند، وقتی علت آن را پرسیدیم گفتند «شما تنها کشوری هستید که طولانی‌ترین جنگ را آن هم در مقابل آن همه کشور داشتید.» به همین دلیل است که می‌گوییم ارزش جنگ را باید بدانیم و حداقل چند واحد برای آشنایی با جنگ در دانشگاه‌ها بگذاریم.»

 

ارتش یعنی قانون و مقررات

صحبت که از مقرراتی بودن نیروهای ارتشی می‌شود، بیان می‌دارد: «ارتش یعنی قانون و مقررات و همین مقررات باعث نظم می‌شود و این نظم است که در زندگی آدم را می‌سازد. به عنوان مثال من هنوز هم با اینکه نزدیک به 20 سال از بازنشستگی‌ام می‌گذرد اما صبح بسیار زود بیدار می‌شوم و مطابق برنامه‌ریزی قبلی که دارم به کارهای خود می‌‌پردازم همچنین ورزش را ترک نکرده‌ام، شاید به همین دلیل باشد که نیروهای نظامی از قوای جسمی بهتری حتی زمانی که پا به سن می‌گذارند، برخوردارند.»

ارتش یعنی قانون و مقررات و همین مقررات باعث نظم می‌شود و این نظم است که در زندگی آدم را می‌سازد

امیر اسعدزاده سال آخر خدمت خود را در قرارگاه ارتش در شرق کشور که مسئولیت حفظ مرزها و انجام عملیات از دریای خزر تا خلیج فارس را بر عهده دارد، می‌گذارد و در این قرارگاه وظیفه سنجش لشکرها و میزان آمادگی آن‌ها را عهده‌دار می‌شود. او بعد از گذشت 30 سال خدمت و حضور در عملیات‌های بسیار سنگین جنگ تحمیلی با درجه امیری از ارتش جمهوری اسلامی بازنشسته می‌شود.

 

 ثبت خاطرات

او که علاقه زیادی به ثبت خاطرات خود از زمان جنگ و همچنین زندگی در ایل بهلولی داشته است در حال نگارش 2کتاب است که به ابعاد زندگی او در زمان کودکی و همچنین زمان جنگ تحمیلی می‌پردازد: «هدف اصلی من از نگارش این کتاب‌ها آگاهی بخشی است چون احساس می‌کنم هنوز هم مردم آن‌طور که باید با زوایای جنگ و موضوع‌هایی که رزمندگان در طول این 8سال تجربه کردند، آشنایی ندارند و چه خوب است افرادی که از نزدیک این وقایع را لمس کرده‌اند تجربیات خود را با دیگران به اشتراک بگذارند و این آگاهی اتفاق بیفتد که نیروهای مسلح در این 8سال در مقابل قدرت‌های جهانی چه کردند تا خاک کشور حفظ شود.»

کلمات کلیدی
ارسال نظر
نظرات بینندگان
بازنشسته جواد حیدرزاده
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۱:۰۸ - ۱۴۰۲/۰۵/۲۷
1
0
سلام من حدودا ۴الی ۵سال از درجه داران امیر اسعد زاده بودم فرمانده بسیار منظم و متین و با وقار بودن که در طول ۳۰سال خدمتم چون ایشان ندیدم همه خوب بودن امیر اسعد زاده عالی بود ارزو دارم زنده باشم مسیرم به بیرجند بخوره از نزدیک برم دست بوسی ایشان عاشقانه دوستشون دارم❤❤❤❤
درودبرریس ایل بهلوری
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۲۱ - ۱۴۰۲/۱۲/۱۲
0
0
ممنون از رشادت‌های شما
سامان
|
United States of America
|
۰۶:۲۱ - ۱۴۰۳/۰۵/۲۹
0
0
تیمسار اسعد زاد پسر حاق حقداد بزرگ هستن یک ارتشی وطن پرست ورودی سال ۱۳۴۷ دانشگده افسری نیرو زمینی . بسیار با نظم
آوا و نمــــــای شهر
03:44